Thursday, December 01, 2005

از سیب گلوی محمد مختاری



باور کنید این چند شب را آسان نگذرانده‌ام. آمده‌‌ام نشسته‌ام پشت کامپیوتر و خواسته‌ام راجع به محمدمختاری چیزی بنویسم و هربار ناامید برخاسته‌ام. رفته‌ام یک بار دیگر شعرهاش را در ذهن مرور کرده‌ام. بارها خوانده‌ام
دستی به دور گردن خود می لغزانم
سیب گلویم را چیزی انگار می‌خواسته است له کند
له کرده است ؟
و هربار جوابی نیافته‌ام. اشکال از من است حتما اما مرگ مختاری مثل بعضی رفتن‌ها نیست که بشود ساده از کنارش گذشت. مرگ مختاری، آفتابی نشدن تمام عاشقان جهان است. مرگ مختاری، سکوت خشک اناهید است. سردی تمام خیابان‌های بزرگ جهان است که شاعران را با کوپن‌های ناگرفته در جیب، خفه می‌کنند. مرگ مختاری، مرگ نیست. می‌دانید؟ از قول محمدمختاری در گوش معشوق ممنوع خوانده‌ام
گیسو دورش بپیچم و
دورم بپیچد
افشان شود ترنم در سلول‌ها و خاک ذره ذره تنم را
به گوش‌هاش بچسباند
و باز هم همان‌طور مانده‌ام که بوده‌ام. با این‌همه امسال بازهم به یادش می‌آورم. باز هم در گوش کسی زمزمه می‌کنم
واژه ها بر می‌گیرند چشم بند از چشم
و بازهم به یادش می‌آورم. به یادش آوریم. کار کمی نیست. از سیب گلوی محمدمختاری بنویسیم. از نسل عبور در تاریکی. ما کدامین نسلیم که این‌همه طناب گرد آورده‌اند تا نسراییم
خویش من است آب و گل سرخ
خویش من است سرو و آزادی
خویش ماست سرو و گل و آزادی و محمد مختاری. بنویسیمش با واژه‌هامان. بنویسیمش
پیام‌ها



salam mehdi jankheili vaght bud chizi naneveshte budi, oza be kame?sara Homepage 12.03.05 - 7:03 pm #

salamman taze web shoma ra be dasr avardam.kheili jaleb bood.be man ham sar bezanid.mehddi Homepage 12.04.05 - 6:17 pm #

فقط خواستم سلامی کرده اشم همین.زنده وشاد باشی!علی رادبوی Homepage 12.06.05 - 11:05 am #

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Azadegi مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سایت