Sunday, August 07, 2005

اسبی می‌گذرد

ببخشید . گرفتاری هست و حوصله نیست و اگر هست برق نیست یا این‌که مثلا بلگ‌رولینگ فیلتر است و نمی بینم به‌روزشدنتان را یا....بگذریم . تا این‌که خالی نماند این‌جا شعری می‌گذارم از بیژن نجدی و از کتاب "خواهران این تابستان" با نام اسبی می‌گذرد . باز هم ببخشید



اسبی می‌گذرد



ازدحام من بود و تشویش‌ها
که نام تو از خلوت کویر
پیچان وتند
این غم‌واره‌ی من
کیست که خرابه‌ها
دعای عبورش رادارند؟
چنان که سیل ، یا که مسیحی ، کوله‌بارش طاعون
البته من هم رفتار کسوف را دیده‌ام
از جلجتا تا سایگون
این بار
حرف از جنازه‌ای‌ست
که تن به عفونت نداده بود
و ما همه سرگردان
تردید تدفینش را داشتیم
یا
سوزاندن حتی مومیایی
پس روز ایستادن اسکلت‌ها و استخوان‌بندی‌ست
بر خاک
میراث جنگلی که کوچ کرده است
در عمق حفره‌ها
بر زخم زمین درختانی که
هیچ‌شان انداخت




Echo 2 Items


علیر&# (80.201.218.3)
اصلا" نفهمیدم با این شعر چه می‌خواهید بگویید.
10 août 2005, 13:19:37
LikeReplyEditModerate
depress (217.218.40.235)
entekhabe khoobi bood
8 août 2005, 08:40:56
LikeReplyEditModerate

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Azadegi مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سایت