اسبی میگذرد
اسبی میگذرد
ازدحام من بود و تشویشها
که نام تو از خلوت کویر
پیچان وتند
این غموارهی من
کیست که خرابهها
دعای عبورش رادارند؟
چنان که سیل ، یا که مسیحی ، کولهبارش طاعون
البته من هم رفتار کسوف را دیدهام
از جلجتا تا سایگون
این بار
حرف از جنازهایست
که تن به عفونت نداده بود
و ما همه سرگردان
تردید تدفینش را داشتیم
یا
سوزاندن حتی مومیایی
پس روز ایستادن اسکلتها و استخوانبندیست
بر خاک
میراث جنگلی که کوچ کرده است
در عمق حفرهها
بر زخم زمین درختانی که
هیچشان انداخت
اصلا" نفهمیدم با این شعر چه میخواهید بگویید.
entekhabe khoobi bood
0 Comments:
Post a Comment
<< Home