Wednesday, December 14, 2005

هنوز را

و ما همچنان
دوره می‌کنیم
روز را و شب را
هنوز را... همین
پیام ها



man raj mizanam, to raj mizani,..oo raj mizanadsara 12.15.05 - 3:27 pm #

و شما خیلی وقت بود که نبودیدalireza Homepage 12.15.05 - 11:13 pm #

سلام... ما همه مسافریم مصطفی Homepage 12.17.05 - 7:23 pm #

با درود زمان در ما می گذرد .تداوم روز وشب چیزی جز حرکت دایره ای زمان نیست که روز ها همان روزهای پیش از خود می باشند و شب ها هم همان شب های پیش از خود. تکراری که از آن گریزی نیستبا تشکر فراوانمیثم خلیل پور Homepage 12.17.05 - 8:51 pm #

مهدی جان سلام .کجائی برادر ؟ ازت خبری نیست.وبلاگ ات فقط همان چهار سطر از شعر شاملو را نشان میدهد ، همین زنده و شاد باشید.علی رادبوی Homepage 12.23.05 - 12:17 pm #

با سلام به دوست عزیز آقای مرعشی .مشتاق دیدار. من مرتب به جنوب غربی سر میزنم . خواستم حالی بپرسم و اگر وقت کردید به داگدا سر بزنیدوزبه امین Homepage 12.26.05 - 3:13 am #

و ما همچناندوره می‌کنیمروز را و شب راهنوز را... همین و ما همچناندوره می‌کنیمروز را و شب راهنوز را... همین و ما همچناندوره می‌کنیمروز را و شب راهنوز را... همینdejvuuu Homepage 12.30.05 - 1:36 am #

Happy holidays. Hope all is well. Kat in CaliforniaKat Homepage 01.01.06 - 12:09 am #

هنوز را...امیر مهاجر Homepage 01.01.06 - 8:39 pm #

Medhi,I'm sorry. How is Iran? And how are you?Kat Homepage 01.04.06 - 4:24 am #

مهدی جان سلام دارم کم کم دلواپس می شوم چون غیبت شما دارد از حد دوره کردن شب و روز وهنوز طولانی تر می شود .امیدوارم ملالی در میان نباشد قربانت علی رادبوی Homepage 01.07.06 - 1:52 am #

mehdi jan basse dige in roozeie sokoot ro beshkan delam bara ghesse hat tang shodesara 01.07.06 - 8:44 pm #

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Thursday, December 01, 2005

از سیب گلوی محمد مختاری



باور کنید این چند شب را آسان نگذرانده‌ام. آمده‌‌ام نشسته‌ام پشت کامپیوتر و خواسته‌ام راجع به محمدمختاری چیزی بنویسم و هربار ناامید برخاسته‌ام. رفته‌ام یک بار دیگر شعرهاش را در ذهن مرور کرده‌ام. بارها خوانده‌ام
دستی به دور گردن خود می لغزانم
سیب گلویم را چیزی انگار می‌خواسته است له کند
له کرده است ؟
و هربار جوابی نیافته‌ام. اشکال از من است حتما اما مرگ مختاری مثل بعضی رفتن‌ها نیست که بشود ساده از کنارش گذشت. مرگ مختاری، آفتابی نشدن تمام عاشقان جهان است. مرگ مختاری، سکوت خشک اناهید است. سردی تمام خیابان‌های بزرگ جهان است که شاعران را با کوپن‌های ناگرفته در جیب، خفه می‌کنند. مرگ مختاری، مرگ نیست. می‌دانید؟ از قول محمدمختاری در گوش معشوق ممنوع خوانده‌ام
گیسو دورش بپیچم و
دورم بپیچد
افشان شود ترنم در سلول‌ها و خاک ذره ذره تنم را
به گوش‌هاش بچسباند
و باز هم همان‌طور مانده‌ام که بوده‌ام. با این‌همه امسال بازهم به یادش می‌آورم. باز هم در گوش کسی زمزمه می‌کنم
واژه ها بر می‌گیرند چشم بند از چشم
و بازهم به یادش می‌آورم. به یادش آوریم. کار کمی نیست. از سیب گلوی محمدمختاری بنویسیم. از نسل عبور در تاریکی. ما کدامین نسلیم که این‌همه طناب گرد آورده‌اند تا نسراییم
خویش من است آب و گل سرخ
خویش من است سرو و آزادی
خویش ماست سرو و گل و آزادی و محمد مختاری. بنویسیمش با واژه‌هامان. بنویسیمش
پیام‌ها



salam mehdi jankheili vaght bud chizi naneveshte budi, oza be kame?sara Homepage 12.03.05 - 7:03 pm #

salamman taze web shoma ra be dasr avardam.kheili jaleb bood.be man ham sar bezanid.mehddi Homepage 12.04.05 - 6:17 pm #

فقط خواستم سلامی کرده اشم همین.زنده وشاد باشی!علی رادبوی Homepage 12.06.05 - 11:05 am #

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Azadegi مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سایت