زمانی فکر میکردم دنیا خیلی بزرگ است. شاید از بس که کوهها بزرگ بودند و از پشتشان هیچ چیز پیدا نبود. و شاید برای اینکه از پیچ هر کوهی که میخواستی بگذری مدتها طول میکشید. شاید هم برای این بود که آدمها زود گم میشدند و نامی ازشان فقط میماند. بعدها دیدم دنیا خیلی کوچکتر از آن است که فکر میکردم. و فکر کردم این همه پیچ را میشود به سادگی رد کرد، میشود به قهوهی گرمی فکر کرد که وقتی رسیدی با یک نخ سیگار تمام خستگی را از تنات به در میکند. فکر میکردم این همه آدم که باز پیدایشان میکنی دلیلی بر کوچک بودن دنیاست. و حالا باز فکر میکنم دنیا خیلی بزرگ است. کوهها به کوهها نمیرسند و آدمها هم. همهی ما پشت کوههایی که حالا دیگر هیچوقت به هم نمیرسند گم میشویم.
بدترین چیز دنیا این است که هیچوقت عوض نشوی. یعنی همانی باشی که بودهای، گاهگاهی فقط چاقتر بشوی، خمیدهتر بشوی، بیشتر از قبلها خسته بشوی، و هی بشوی و بشوی اما هرگز همانی نشوی که نیستی. بلانسبت جمع، همان خر باشی و هروقت هم پالان تازه میخری، سعی کنی بگردی دنبال همان مدل و اگر هم شد همان رنگ. همان آهنگها را گوش کنی، همان دلتنگیها با همان شکل و اطوار، و همان فکرها و همان خوابها، همان کلمات، همان، همان، همان... گیرم اینکه بگویم: عوض نشدهام، اشکی هم به چشمات بیاورد، اما تو که استادی! خودت از حافظهات حذفش کن! اصلاً همانطور که نشستهای و داری حرفم را میشنوی انکارش کن! استادی دیگر برای خودت!
حال آدم بد میشود
بعضی وقتها. روزنامهای را باز میکنی (روی اینترنت البته) و میبینی انگار صاحب
ندارد. مسئول صفحه که خبر چاپ کتابی را زده، از خودش یک بار هم نپرسیده این کتاب
نویسنده ندارد؟! (منظورم به طور واضح صفحه کتاب روزنامه شرق 22 خرداد 91 است اینجا در نقل خبر چاپ سمک عیار در سمت راست صفحه، پایین). میگویی چیزی نگو یا سربسته بگو
که گرفتاریشان بیشتر نشود. اما امشب دیدم این سایت که انگار مطابق قوانین جمهوری فخیمه
اسلامی است و این را در ته صفحهاش هم قید کرده، و بالای صفحهاش هم حدیث و روایت
مینویسد لابد برای هدایت کاربران، برداشته داستان من را با نام «درست در ساعت سهی
نیمهشب» گذاشته بدون اسم نویسنده! و انگار نه انگار که این داستان نویسنده دارد و
در کتابی آمده به نام «نفستنگ» و جایی ثبت شده و حداقل اگر خیلی بهتان فشار نمیآید
اجازه بگیرید، لااقل حداقل شعور ممکن را داشته باشید و اطلاعات را کامل بگذارید. برایشان نوشتم مطلب را حذف کنید یا لااقل اطلاعات را کامل بگذارید. لینک کتاب را هم برایشان فرستادم و منتظر ماندم تا مطابق گفتهی خودشان پیام من به نمایش درآید که بعد از چند ساعت دیدم خوشبختانه مطلب به طور کامل حذف شده! البته بدون هیچ عذرخواهی که حداقل رسم ادب است. به هرحال فکر
میکنم هرکسی این را دیده از خودش پرسیده نویسندهی این داستان کیست؟! نه؟! درضمن ممنون میشوم
اگر کسی بگوید این سایت «واضح» چیست؟ صاحاب دارد؟ ندارد؟ الف و ب؟ هیچکدام؟ همهی
موارد؟ الخ...
این هم لینک حذف شده داستان در سایت واضح! البته اگر در پنجرهی جستوجو نام داستان را (و نه نام نویسنده را!) وارد کنید لینک را میآورد! (لازم باشد از صفحهها عکس گرفتهام، و میگذارم همینجا).
لینک در سایت واضح! با تمام این حرفها نمیدانم آیا نویسنده باید دنبال اثرش بدود که کجا و چطور معرفی میشود؟ اگر اتفاقاً کسی به تو نگوید یا برای تو لینک نفرستد، کس دیگری آیا نیست که بپرسد چرا؟ آیا باید دنبال نامی برای این بیصاحابی بگردیم؟