اول از همه اینکه امروز صبح تا ظهر در مونترال برف بارید. آنقدری نبود که بنشیند یا بشود از آن عکس گرفت، اما بارید. هرچند باید تأکید کنم، ان قدری نبود که بشود گفت: برف نو سلام، سلام... یعنی اصلاً بر بام ننشست.
دیگر اینکه مدتی است دیگر از کیبورد فارسی استفاده نمیکنم. خسته شدهام از بند آویزانی که به یک صفحهی دیگر وصل میشود و باید با خودت بکشانیاش این طرف و آن طرف، که چی، روش حروف فارسی را نوشتهاند. برای استفاده از لپتاپ در این طرف و آن طرف هم خیلی مناسب نیست. پس بهتر بود که به حافظهی فرسودهام میسپردم که مثلاً ال انگلیسی همان میم فارسی است، گیرم اینجا وقتی که به فارسی مینویسی در قهوهخانه، کتابخانه با هر جای دیگری با پسوند «خانه» بگویند: اِ.. .عربیه؟ و تو باید به خودت فشار بیاوری و سعی کنی به یاد بیاوری که فرزند ایرانی و باید غیرت به خرج بدهی و بگویی: نه!
آن بالای بالا نوشتم: بودن یا نبودن. چرا این را نوشتم؟ شاید برای اینکه در هرجایی که باید باشی، امکانی هم هست برای اینکه نباشی؟ چرا به امکان دوم جواب ندهیم؟ مگر چه میشود اگر من مثلاً سر فلان قرار نروم؟ یا آسمان به زمین میآید اگر بعد از عمری خوشوقتی و سر ساعت و دقیقه بودن، دیر برسم به جایی؟ این هم برای خودش «امکان»ی است.این مسأله در مورد اغیار (هرکسی به غیر از تو) هم صدق میکند. بودن و نبودن آدمها چقدر فرق میکند؟ باشند یا نباشند؟ کدام بهتر است؟ بگذریم. دلم گرفت یکهویی آن هم در این عصر شنبهای.
سوم اینکه داشتم وبلاگگردی میکردم. (یادش به خیر دوستی داشتم که هروقت وبلاگ خوب پیدا میکرد، معرفی میکرد و کلی با هم سر آن بجث میکردیم). خودم هم سالهاست که وبلاگهای مربوط به مهاجرت را میخوانم اما این یکی خیلی واقعگرایانه مینویسد. اول از همه قربان صدقهی کانادا نمیرود و از همه مهمتر مثل مفتیان و صاحبان علم و بصیرت و فتوا رفتار نمیکند و محکم میگوید: نمیدانم! و باز هم اگر چیزی را میگوید، اضافه میکند: این تجربهی «من» است. یعنی مشت نمونهی خروار نیست. شاید دید روشنتری بدهد به طالبان مهاجرت، بهخصوص طلبههای مهاجرت به کانادا! (صدالبته منظورم «طلبهها» نیست!جون آنها «مهاجرت» نمیکنند، یکهویی «نازل» میشوند اینجا! با همان عمق جیب و حساب سرشار بانکی و شنگولی و...) باری، تا از یادم نرفته لینکش را بگذارم: کامیار مهاجری دیگر
(اینجا).
نکتهی دیگر اینکه... نه، هیچ نکتهای نیست. تا این خط را بودیم، بگذار از این خط را به بعد نباشیم، ببینیم چه میشود!
0 Comments:
Post a Comment
<< Home