Monday, July 16, 2007

از لوح نهم


از لوح نهم


گیل‌گمش به مرگ دوست‌اش انکیدو
تلخ می‌گرید و سرگردان به دشت می‌گردد:
"-آیا من نیز مرگ را ام؟ و سرانجام انکیدو سرانجام من نیز هست؟
اضطراب به جان من اندر نشسته است
و از هراس مرگ است که سرگشتهء دشت‌هاام!
تا به نزدیک اوته-نه‌پیش‌تیم پسر اوبر-توتو درآیم
پا به راه نهاده از این دست شتابان همی روم.
شبانه به گذرگاه‌هاء کوهستان رسیده ام.
از شیرها که دیدم خوف بر من افتاد!
سربرداشتم تا به درگاه سین‌خای دست برآرم.
استغاثه هاام روانهء درگاه ایشتر شد که جایگاه‌اش در جمع خداآن
نمایان است:

"-مرا در این خطر یاور باشید!"

در قعر شب خفته بود که به نقش یکی رؤیا از خواب برآمد:
جان‌داران، در تابش ماه، از زنده‌گی سرخوش‌اند
[اما] او تبرش را به دست می‌گرداند،
دشنهء میان‌بند خویش از نیام برآورده
چون پیکانی در ایشان همی‌افتد.
وحشیانه می‌کوبد و پاره پاره به خاک‌شان می‌افکند.
.........................................................................................


گیل‌گمش، برگردان احمد شاملو، نشر چشمه









elham (212.6.32.3)
سلام مهدی جان خوبی؟
برام جالب بود این متنه نخونده بودمش
21 juillet 2007, 16:53:33
LikeReplyEditModerate
mohsen (206.222.9.238)
salam ostad.ahle beyt che tourend? az ketabet che khabar?
18 juillet 2007, 11:17:33
LikeReplyEditModerate
مهدی مرعشی (217.219.231.39)
نه . این بازسرایی شاملو از یک متن عتیق سومری ست
17 juillet 2007, 03:53:49
LikeReplyEditModerate
ماکان (217.219.167.196)
شعر شاملو بود؟؟
17 juillet 2007, 00:19:14
LikeReplyEditModerate


0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Azadegi مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سایت