از لوح نهم
گیلگمش به مرگ دوستاش انکیدو
تلخ میگرید و سرگردان به دشت میگردد:
"-آیا من نیز مرگ را ام؟ و سرانجام انکیدو سرانجام من نیز هست؟
اضطراب به جان من اندر نشسته است
و از هراس مرگ است که سرگشتهء دشتهاام!
تا به نزدیک اوته-نهپیشتیم پسر اوبر-توتو درآیم
پا به راه نهاده از این دست شتابان همی روم.
شبانه به گذرگاههاء کوهستان رسیده ام.
از شیرها که دیدم خوف بر من افتاد!
سربرداشتم تا به درگاه سینخای دست برآرم.
استغاثه هاام روانهء درگاه ایشتر شد که جایگاهاش در جمع خداآن
نمایان است:
"-مرا در این خطر یاور باشید!"
در قعر شب خفته بود که به نقش یکی رؤیا از خواب برآمد:
جانداران، در تابش ماه، از زندهگی سرخوشاند
[اما] او تبرش را به دست میگرداند،
دشنهء میانبند خویش از نیام برآورده
چون پیکانی در ایشان همیافتد.
وحشیانه میکوبد و پاره پاره به خاکشان میافکند.
.........................................................................................
گیلگمش، برگردان احمد شاملو، نشر چشمه
سلام مهدی جان خوبی؟
برام جالب بود این متنه نخونده بودمش
salam ostad.ahle beyt che tourend? az ketabet che khabar?
نه . این بازسرایی شاملو از یک متن عتیق سومری ست
شعر شاملو بود؟؟
0 Comments:
Post a Comment
<< Home