گمانم دو ماهی باشد که
حکم مرگ را خواندهام، از موریس بلانشو با ترجمهی احمد پرهیزی که انتشارات مروارید آن را منتشر کرده اما هرچه کردهام تا چیزی دربارهاش بنویسم نشده. انگار حرف تودوروف واقعاً درست است که: "هر کوششی برای تفسیر
بلانشو در زبانی غیر از زبان خود او انگار گرفتار ممنوعیتی بر زبان نیامده است، به نظر میرسد ما بر سر این دوراهی قرار گرفتهایم: تحسینی خاموش (بهت) یا تقلید (همانگویی یا سرقت ادبی)." (به نقل از مقدمهی کتاب). این است که من هم هیچ نمینویسم از زن جوانی که مرگ را اگرچه عقب میاندازد اما حکم مرگش امضا شده و همین است که ترجمهی عنوان کتاب را پذیرفتنی میکند. از ترجمهی کتاب هم بگویم که روان است و خوب. متن سخنرانی ژاک دریدا در آیین جسدسوزان موریس بلانشو هم ضمیمهی کتاب است. این را هم اضافه کنم که صفحهی آخر این کتاب را بلانشو طی سالهای 1970 و 1972 حذف کرده و حالا ترجمهاش در این کتاب هست. نمیدانم چیزی را ناگفته گذاشتهام یا نه اما برای تکمیل سخن باید یکبار تمام کتاب را اینجا بنویسم که این دیگر کار شماست!
0 Comments:
Post a Comment
<< Home