Saturday, November 11, 2006

گامی دیگر



گامی دیگر


گامی دگر به هیأت دریایم درمی‌آیم
و ماه
زیبایی پریشانش را
درجزر و مد یال‌هایم رها می‌کند
گامی دگر حکایتم آغاز می‌شود
و بال این غراب
که آخرین قبایم می‌بود
بر شانه‌ی مشوش خرمابنان می‌ماند


عشق این میانه بر سر دریا
آن‌گونه می‌خرامد و می‌خواندم
که مرغکان وحشی ساحل
چندان به رشک می‌نگرند
که از هم‌اکنون گویی
عریانی‌ام
آن گودی کبود را
هموار کرده است

اما غرابم از همه اندوهگین‌تر است
که یال‌هایم را
موج از درون صخره ربوده‌ست
و بال‌هایش
بر شانه‌ی نخیل که می‌خواند
هی وای او که بندی روحش را
این‌گونه بر عذاب رها کرده است


از وادی کبیر
خنیاگران عماری مرجانم را آورده‌اند
گامی دگر
سر می‌نهم به دامن لیلایم
و مرغکان وحشی می‌خوانند
آرامش غنودن دریا را
بر شانه‌ی نخیل


محمد مختاری، سحابی خاکستری، انتشارات توس، 1378







Ali Saboury (217.218.35.3)
Smile
2 décembre 2006, 16:42:14
LikeReplyEditModerate
مهران بقايی (80.191.228.149)
به روزم برادر
29 novembre 2006, 17:08:51
LikeReplyEditModerate
امير مهاجر (83.226.204.49)
سلام دوست من. از مجموعه داستانتان چه خبر؟ خوش باشید.
28 novembre 2006, 04:15:56
LikeReplyEditModerate
نعيمه دوستدار (82.205.166.12)
استاد مرعشي عزيز!آيا شما از قصه هايتان به نشريه ما مي دهيد؟
25 novembre 2006, 02:31:57
LikeReplyEditModerate
مهران بقايی (80.191.228.149)
سلام برادر / حسن انتخابت را آفرين مي گويم / مختاري « چهره ي كتك خورده» ي اديبيات معاصر ماست/ به روزم
17 novembre 2006, 17:41:24
LikeReplyEditModerate
الهام (212.6.32.3)
جدا سليقه ي خوبي داري مدتها بود شعر استخوانداري نخونده بودم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Azadegi مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سایت