یادداشتی بر چوبخط
خوب! مبارک است! چوب خط محسن به اینجا هم رسید و خواندیم . دربارهی این کتاب زیاد نوشتهاند اما آنچه مهم بود برای من این بود که فرجی از کتاب اولش "یازده دعای بی استجابت" فراتر رفته است. یعنی اگر برای استجابت آن یازده دعا باید دست به دامان هرکسی می شدی به استثنای یکی دو داستان مثل کجایی؟ یا دختر بویراحمدی از داستانهای این یکی تعداد بیشتری را میشود انتخاب کرد و باز خواند
بعضی از داستانهای این مجموعه را اینجا و آنجا خوانده بودم ومیدانستم باید در این مجموعه منتظر داستانهایی هم باشم که به جنگ میپردازد و حالا خوشحالم که اگرچه بعضی از این داستانها آن قوت مورد انتظارم را ندارند اما توانسته اند در جایگاهی مستقل قرار بگیرند و حرفی را بزنند که نامکرر است. آدهای جنگزده نه به آن معنای متداول که هر آدمی که دچار جنگ شده باشد جنگزده است در این داستانها تکرار میشوند. و شاید تکرار نامهایی مثل رکسانا، مصطفی و... میخواهد بگوید که همهی ما جنگ زدهایم در دیاری که روانفرساترین جنگ را به خود دیده و هنوز هم آدمهایی هستند که در ذهنشان صدای خمپاره میآید و هر بویی که در سرشان میپیچد نشانی از سوختگی جنگ را با خود دارد: بوی پلاستیک سوخته، سیگاری... حتی بوی لیمو شیرین و شربت داستان اول کتابعاشقت بودن هم از جنگ میگوید. هرچند پرداختن به این همه آدم جنگزده به گمانم فرصت بیشتری میطلبد و این که فرجی آمده و بر خلاف خیلیها که در این عرصه وارد شده اند دایرهی شمول جنگ را فراتر برده و همه را در ردهی آدمهای جنگزده باز هم به همان معنا که گفتم وارد کرده، آغازیست که باید جدی بگیریمش. در داستانی مثل" انجیرها مال همسایه است" مردی که بر ویلچر نشسته فقط با یک جمله من توی جنگ چیزهایی دیدهام که این ها پیشاش هیچی نیست" از زمانی میگوید که به نحو وحشتناکی کش آمده و هرجا برویم با ماست. حتی آدم های بدون قطار فشنگ آن روزها هم این روزها از تبعات جنگ برکنار نیستند مثل دختر داستان برو دستشویی و فرجی انگار در داستانهاش دنبال آنها میگردد
اما از داستان روزگار برزخی آقای درچه پیاز نمی توانم به سادگی بگذرم.پس از آن همه داستان واقعگرا خواندن این داستان "شدنی" به دل مینشیند. شدنی که میگویم از آن روست که نویسنده در همین داستان مینویسد: "واقعا دلم میخواست یک نمایشنامهی ابسورد بنویسم دربارهی "شدن"؛ شدنی که نهایتا هم راه به مستراح میبرد. مثلا یک آدم از خجالت آب شود و بعد طی ماجراهایی به نیستی مطلق برسد." بنابراین داستان را در ذهن میسازیم تا به سرانجامی برسد که مهم نیست می رسد یا نه. مهم این است که نویسندهی نمایش های پیشپاافتادهی دوراهی قپان حالا دارد "میشود" یعنی لطف "داستان" شامل حالش شده
از نکته های دیگر "چوب خط" شناسنامه داشتن زمان و مکان در این کتاب است. حتی در داستان روزگار برزخی آقای درچه پیاز" باز هم مکانها اسم دارند: دوراهی قپان، قلعه مرغی، نواب، دخانیات و گمرک
در چوب خط البته داستان هایی هم هست که من نپسندیدم: تو منشی آقای رئیسی؟ یا بابا سوای حس قشنگی که شاید این دومی در آدم ایجاد کند از آن دست داستانهاییست که به گمان من نویسنده نباید به سادگی از کنارشان میگذشت و انصاف حکم میکرد که داستانهایی پخته تر را تحویلمان میداد تا در استجابتشان دچار مشکل نشویم! میبینید؟ قرار است هر کتاب را سوای اینکه کی نوشته و قبل از آن چی نوشته بسنجیم اما نمیشود انگار! بگذریم
فرجی در دومین مجموعه داستان خود زبان شاعرانهی کتاب قبلی را تقریبا کنار میگذارد و این بار با زبانی سرد، میکوشد تا روایتگر سردی آدم های جنگزده باشد. شاید هم این سردی زبان به کمکش آمده تا از قضاوت دربارهی آدمهای این مجموعه برکنار بماند و قاضی هم چنان ما باشیم و ما اجابت کنیم اینبار پانزده دعا را که از میان آنها به گمان من البته خیلیهاش لایق استجابتند
salam mehdi jan.sepas.
سلام دوست من. ممنون از زحمتی که کشیدهای. کاش این کتابها را اینجا هم میشد پیدا کرد و خواند. موفق باشی.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home