سرود ششم
که نبودیم
عشق ما
در ما
حضورمان داد
پیوندیم اکنون
آشنا
چون خنده با لب و اشک با چشم
واقعهی نخستین دم ماضی
□
غریویم و غوغا اکنون
نه کلامی به مثابه ی مصداقی
که صوتی به نشانهی رازی
□
هزار معبد به یکی شهر
بشنو
گو یکی باشد معبد به همه دهر
تا من آنجا برم نماز
که تو باشی
چندان دخیل مبند که بخشکانیام از شرم ناتوانی خویش
درخت معجزه نیستم
تنها یکی درختام
نوجی در آبکندی
و جز این ام هنری نیست
که آشیان تو باشم
تختات و
تابوتات
□
یادگاریم و خاطره اکنون .ــــ
دو پرنده یادمان پروازی
و گلویی خاموش
یادمان آوازی
احمد شاملو
0 Comments:
Post a Comment
<< Home