به جای بهاریه
شاید همیشه سال از اینگونه
آغاز میشود.
که آنچه میماند تنها لحظههاییست
که در خون من راه مییابند.
این خط سرخ تا اعماق میرود
و تا خیال آینده میخواهد رنگش را حفظ کند.
در این تقاطع آینهای میگردانم
تا رنگ خویش را
در هر سو بیازمایم.
............................................
عشق آمد و قناری موزون گلوی سرشارش را
نثار کرد.
و عاشقان سرشتهی باران بودند
در رؤیای سرو و ماه.
و عاشقان سرشتهی مرجان شدند
در رازهای آب و ستاره
و عاشقان سرشتهی ناناند
در تابهای خون و آزادی.
...........................................
دنیا در آن واحد بر سطحی لغزان
نمایشی مضاعف میآغازد.
انگشتی از برابر
چون رستاخیز شاعران برمیآید
تا خوابهای خود را بر خاکستر بنگارد.
خاکستری سپید
در انحلال پوست
افشانده میشود
و پوسته پوسته جهان را از درون میخورد
تا لایهای که باز
آغاز رنگهای دیگر است.
طیفی دوباره
در پایان گردش سیاه
کز روشنا و ظلمت جان میگیرد.
بخشهایی از منظومهی ایرانی، سرودهی محمد مختاری، انتشارات توس، 1378
سلام
از طریق وبلاگ محسن فرجی عزیز پیدایتان کردم.سر فرصت مطالب تان را خواهم خواند.به من هم سر بزنید.در باب ادبیات و سینما مطالبی دارم.
حق نگه دار
دوست ارجمندم آقای مرعشی
سال نو رابه شما وخانوادهُ محترمتان تبریک عرض کرده وبرایتان شادی وکامیابی آرزو میکنم.با امید که سال نوسال پرباری برای صلح ودوستی باشد.
salut. joyeux nowruz ! viens chez moi!
سال نو مبارک دوست من
سلام سال نو مبارک! من که اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است...شاد باشی
0 Comments:
Post a Comment
<< Home