نادیا
آندره برتون
ترجمهی کاوه میرعباسی
نادیا اثر مرشد و مراد سوررآلیستها آندره برتون است که در سال 1964 به چاپ رسیده. نادیا تمام عناصر سوررآلیسم را در خود دارد: هزلی که در بیان نمایشهایی مثل شیرین عقلها در تماشاخانهی دو صورتک هست یا نقل سینمارفتنها در سالن قدیمی فولیدراماتیک به همراه دوستان، جهان شگفتی که در نقاشیهای نادیاست.(یادمان باشد که تصاویر این کتاب، متن کتاب را تکمیل میکنند و در واقع بخشی از متن هستند) و رؤیا که به عنوان یکی از عناصرمهم سوررآلیسم در این کتاب حضوری برجسته دارد. به عنوان مثال رویایی که برتون (در این رمان برتون و راوی یکیست) بعد از نوشتن روایت نمایش "شیرین عقلها" در سالن دو صورتک میبیند و در آن "سولانژ"، شخصیت نمایش به جانوری شکوهمند بدل میشود.
به این عناصر دیوانگی را هم باید اضافه کرد و جنون نادیا که شاید دستمایهی اصلی رمان باشد آن راتکمیل میکند و نیز اشیای سوررآلیستی که تصاویرشان با شرح در کتاب میآید و نقاشیهای نادیا و اگر نگارش خود به خود را هم به این عناصر اضافه کنیم (سوررآلیستها منطق را زمان نگارش کنار میگذاشتند تاذهن آزادانه کار کند: گوشهای خلوت، تمرکز و آنگاه نوشتن)با خیال راحت میتوان نادیا را آیینهی تمامنمای رمان سوررآلیستی دانست.
اما نادیا سوای این بحثهای منقدانه رمان زیباییست. نویسنده در ابتدا از خود میگوید که ناگزیر است نقش شبح را ایفا کند. بعد از زندگی در خانهای شیشهای میگوید: "جایی که کیستیام دیر یا زود حکشده با الماس بر من ظاهر میشود" (صفحهی 24 متن)و اینها همه مقدمهایست برای پیداشدن یکبارهی نادیا در چهارم اکتبر 1926. برتون آخرین اثر تروتسکی را میخرد(او از علاقهمندان تروتسکیست و آنها با هم در 1938 در مکزیک ملاقات میکنند)، در خیابان نگاهی به مردم میاندازد: "بابا! اینها بخار انقلاب کردن ندارند" (البته منظور انقلاب سوررآلیستیست!)، بعد در حال گذر از چهارراهی که نامش را به یاد نمیآورد یا نمیداند، همان که جلوی یک کلیساست، نادیا پیدا میشود با ظاهری فقیرانه. شاید تنها تفاوت او با دیگران گردن افراشتهاش باشد. اما اینکه چرا یکباره نادیا پیدا میشود جالب است. از آنجا که در این اثر برتون خبری از قراردادها و نظام علیتهای موجود نیست همین که میبیند چشمهای نادیا با آنچه تا به حال دیده فرق میکند پیش میرود و سرصحبت را با او باز میکند. این وقایع تا زمانی ادامه پیدا میکند که راوی یا همان برتون تصمیم به قطع رابطه میگیرد. بحث آن دو اما بر سر "چیزهای سادهی زندگی" ست.
چند ماه بعد برتون باخبر میشود که نادیا دیوانه شده. و برتون که اصول روانشناسی را میشناسد (او تحصیلات پزشکی را ناتمام رها کرده و طی ماه عسلاش دیداری هم با فروید داشته) به شرح وضعیت نادیا میپردازد. موضعگیری برتون البته در مقابل دیوانهگان جالب است: "هنوز نمیتوانم بفهمم به چه حقی انسانی را از آزادی محروم میکنند" (صفحهی 145 متن) و پرداختن به این روح سرکش و طاغی یعنی نادیا همان عنصر برجستهایست که این مهمترین رمان سورآلیستی جهان را ساخته. برتون البته جرأت نمیکند عاقبت نادیا را جویا شود هرچند در پانویس ترجمهی فارسی متن میخوانیم که نادیا در 15ژانویهی 1941 در آسایشگاه روانی مرده.
نادیا در نگاه اول شلید رمان عاشقانهای نباشد چون برتون به تمناهای عاشقانهی نادیا تن در نمیدهد اگرچه "واقعا مردم حتی شتابزدهترینشان به سمتمان سر برمیگردانند ولی فقط به او خیره نمیشوند بلکه ما را مینگرند".(صفحه ی 113) با این همه عشق آمیخته با جنونی زیبا رمان را خواندنی میکند سوای آنکه این کتاب چیست و تعلق به کدام مکتب ادبی دارد.
پیشوای سوررآلیسم برای نوشتن این کتاب از تمام عینیت و ذهنیتی که در دست داشته مایه گذاشته با آنکه به قول خودش در پایان کتاب مینویسد: "شاید زیاد ضروری نبود این کتاب به وجود بیاید" اما به هرحال نادیا هست و اگرچه در سال 1941 درگذشته اما حالا در قالب کلمات زندگی میکند و ما حرکات، گفتار و نقاشیهای او را داریم.
تصاویر ماندگار کتاب هم که گفتم نقش مهمی در روایت دارند و نمیتوان از بدنهی رمان جداشان کرد به نوعی دیگر بازتاب وجود نادیاست. به عنوان مثال تصویر پرفسور کلود در آسایشگاه سنت آن (که انگار باید باشد تا نفرت برتون از عاقلنمایان در مقابل نادیای دیوانه و مجنون به تمامی بازگو شود) ، رؤیای گربه (صفحهی 127) که "جانور را ایستاده و در تلاش برای گریز نشان میدهد" و گل دلدادگان “la fleur des amants…”که دو چشم از آن نادیا و برتون شاید در حالت متقاطع چهار گلبرگ از این گل را تشکیل میدهند و ساقه به صورت پیکان بالای دهان مار ایستاده و امضای نادیا را در سمت راست بالای گلبرگها دارد و تصویر دیگر، چهرهی یک زن و یک دست که طرح روی جلد متن فرانسهی کتاب است و نقاشیهای دیگری که نادیا برای آنها توضیحی ندارد چون همانگونه رسمشان کرده که در رؤیا بر او ظاهر میشوند.
هرچند این را هم در مورد تصاویر کتاب باید گفت که عکس "مجسمهی مومی دلفریب موزهی گرون، زنی که وانمود میکند دور از نگاههای نامحرم در سایهروشن بند جورابش را میبندد..." (صفحهی 155 متن فارسی) در متن ترجمه نیست. (اصل تصویر در متن فرانسه ی کتاب 178 موجود است) و تصویر پیچیدهی یک از تابلوهای ارنست "اما مردها چیزی نخواهند دانست" چاپشده در صفحهی 153 متن اصلی، و تصویر شیء وحشی "دوستت دارم، دوستت دارم" چاپشده در صفحهی 154متن اصلی هم در متن فارسی نیست.
نادیا را کاوه میرعباسی، مترجمی که در سن 51 سالهگی کار ترجمه را برای همیشه کنار گذاشته ترجمه کرده. امیدوارم داستانهایی که از این پس مینویسد هم به خوبی ترجمههاش باشد.
سلام.استفاده كرديم.هر چند به روخواني
گذشت.بعد بايد دقيق بخوانم.موفق باشيد
سلام...این که نوشتی جنوب غربی و اسم مرعشی...شما مرعشی سمپاد آبادان نیستی؟!...یا حق...
سلام. در وبلاگم درباره زیباترین پرنده ایران مطلبی را نوشته ام که اگر وقت و علاقه داشتی بخوانیدش. اگر هم که نه اشکالی ندارد.خیلی هم ممنون.
سلام // اينو نخواندم ولي بايست بخوانم خوب شد گفتي
0 Comments:
Post a Comment
<< Home