خیلی مهم نیست که
بگویند: خارجنشینها در مورد مسائل داخلی نظر نباید بدهند! البته که نظر میدهند
و نظر میدهیم! هرچند خوشحالتر میشدم اگر این فتوای عامیانه از سر عبرت گرفتن و گزیدهشدن
به دست «خارجنشین»ی بود که با احساسی همچون «هیچ» در باب وطن به وطن بازگشت و آن
شد که شد!
اما این روزها که
بساط عشوه و غمزه برای ثبت نام کاندیداها گرم بود و مشام جانها تازه میشد از این
بساط، دقت کردم ببینم کی در مورد مسائل فرهنگی حرف میزند. دورههای قبلی یکی میگفت
به جای فرهنگ دولتی، دولت فرهنگی میخواهد هرچند منظورش از شاخصههای فرهنگی یکی
در حد مثلاً احمد عزیزی بود و دیگری هرچند گنگ حرفهایی میزد که اهالی فرهنگ از
آن به باز شدن فضای فرهنگی و کمتر شدن نسبی سانسور تعبیر میکردند اما این دوره
به نظرم چنان قحطسالی شده در دمشق، که یاران فراموش کردهاند عشق و ایضاً فرهنگ
را. برخی از بازگشت حرف میزنند که البته شاید این «کنترل+زد» هم راه حلی باشد و
برخی هم از وضعیت هستهای و تحریم و غیره سخن میگویند. یکی هم که آمده تا ناجی
نظام باشد و کودک سیوچهارسالهاش را متنبه کند و به آغوش خود بازگرداند، عدهای
هم دورش را گرفتهاند و اینجا و آنجا ورسیون جدید «بازگشت پسر خطاکار» راه دامان
پرمهر این آقا مینویسند و به آن کودک خطاکار (که آقا نظام باشد) راه آغوش پرمهر
حاجیآقا را نشان میدهند.
اینها عیبی ندارد،
هرچند باید به حرف آن کاندیداهای سادهدلی هم گوش داد که خرشان را جایی پارک کردهاند
و سادهدلانه میگویند که احمدینژاد را معاون خود خواهند کرد! و این یعنی هنوز
جایگاه این آدم نزد قشر عادی و رو به سقوط جامعه بالاست با تمام بدبختیهایی که میکشند.
راستش را بخواهید
فکر میکنم اگر ایران میتوانست ناجی و فریادرسی داشته باشد، ناجی «ایران» و نه
نظام یکی از همین سادهدلها «میتوانست» ( ونه «میتواند») باشد. اما خوب، بند
نانوشتهای در قانون هست که میگوید نامزد ریاست جمهوری شدن و حلقهی طلایی را در
دست کردن نیاز به صد نکته غیر حسن دارد وگرنه شاید بینش آن سادهدلان از تمام
رؤسای جمهوری از ابتدا تا به حالا بیشتر بوده باشد؛ دستکم از میان مردم میآیند و
این برای ایرانی که مردمش یک سمت ایستادهاند و حکومتش سمت دیگر، حتی در زمینه
فرهنگ و بخصوص در زمینه فرهنگ میتوانست (و نه «میتواند») مفید باشد. اگر ما
خواستار این هستیم که «جامعه» در مورد آثار فرهنگی ما تصمیم بگیرد و درنهایت با
شکایت شاکی روانهی دادگاه شویم و نه با سانسور حکومتی که لیست بلندبالایی از
ممنوعهها را برای ما ردیف میکند، اینک «مردم» از جنس خالص. البته باید اعتراف
کنم که نمیدانم در دگردیسی اینان وقتی بر سر قدرت هستند چه پیش میآمد (و نه چه
پیش «میآید») اما به هرحال ما که سیوچهار سال داریم همه چیز را «تست» میکنیم
این هم میتوانست تست خوبی باشد!
باری. این که
کاندیداها به فرهنگ اشارهای نمیکنند به نظرم نقطهی مثبتی است. دستکم ادای داشتن
شناخت از فرهنگ را درنمیآورند و آن بساط «خالهبازی» با فرهنگ را جمع کردهاند.
فرهنگ هم همیشه به راه خود رفته، سیلی خورده، خفه شده، زخم برداشته، سانسور شده و
یاد گرفته در اوج خفقانهای حکومتی باز هم بماند، ولو نصفه نیمه، و در تمام دورانها،
حتی در دوران پرمطایبهی اصلاحات هم سانسور شده. اینان هم هرکدام به «منصب» برسند
کاری جز آن نخواهند کرد. علیالحساب همین «صداقت» را به فال نیک بگیریم و به
بازگشت آقا نظام یا همان «پسر خطاکار» بیاندیشیم!