Thursday, April 11, 2013

ذهن و زبان

بی آن‌که بخواهم می‌بینم‌ات این‌جا و آن‌جا. ردت همه‌جا هست. چرا هرجا می‌روم تو هم آنجا بوده‌ای؟ یا چرا من جاهایی می‌روم که تو هم آنجا بوده‌ای؟ ردت همه‌جا هست. ردت را می‌خوانم. زبان‌ات که عوض نشده؛ همان نحو، همان ترکیب کلمات، همان وسواسی که می‌شناسم و می‌دانم تا همین سه چهار کلمه را بنویسی و به خودت بگویی: یک جمله نوشتم، پدرت درآمده! می‌شناسم‌ات خوب! اما همین‌که زبان‌ات عوض نشده یعنی ذهن‌ات هم همان‌طور است، عوض نشده. و این نه نگران‌ام می‌کند و نه خوشحال. همین‌طوری تو دلم سوت می‌زنم و می‌روم به بالکن تا سیگار دیگری بکشم.

<< Home

Azadegi مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سایت