Friday, July 18, 2008

حال همه‌ی ما خوب است، اما تو باور مکن


می‌گویم: حسین! راسته اینی که نوشته‌ای؟ خسرو شکیبایی مرد؟ می‌گوید: آره. امروز ساعت نه صبح. تلویزیون هم اعلام کرده. می‌گویم: من که آنتن تلویزیون ندارم. و به خودم قول می‌دهم در موردش هیچ در این وبلاگ ننویسم. خسته ام از بس در این‌جا به یاد این و آن نوشته‌ام. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم این‌جا گورستانی‌ست پر از نام و خاطره که وقتی کسی می‌آید دلش می‌گیرد. دلم می‌خواهد شادتان کنم، از زندگی بنویسم، از عشق بنویسم، از همه‌ی چیزهایی که کم داریم و نداریم. از همه‌ی چیزهایی که حق مسلم ماست اما نمی‌توانم از خسرو شکیبایی ننویسم. شکیبایی نمادجوانی من است و رفتنش پایان دورانی که با تمام بگیر و ببندها و تو دهنی‌زدن‌ها و توی کیف گشتن‌ها و پاچه‌ی شلوار پاره کردن‌ها کمی خوش بود. با هامونی که او ساخت ما جوانی کردیم و بزرگ شدیم. عاشقی کردیم. اناری را با دانه‌های خشک تکان دادیم و از صداش لذت بردیم. کیف انداختیم روی دوشمان و از تمام کوچه‌های پردرخت گذشتیم. پیر شدیم. اما نمردیم تا مردن هامون را ببینیم. تا یادمان بیاید که: "لاکردار اگه بدونی چقدر دوستت دارم" به اندازه‌ی تمام سمفونی نهم بتهوون بار معنایی دارد. و بعد هم هرجا شکیبایی را دیدیم دنبال هامونی گشتیم که نبود اما آن‌قدر هامون دیدیم که حالا سخت است بگوییم خسرو شکیبایی یا همان حمید هامون مرد. همان حمید هامون یا خسرو شکیبایی که صدایش با نوار نامه‌ها و شعرهای سیدعلی صالحی آمد و نشست و چه‌قدر زمزمه کردیم: سلام، حال همه‌ی ما خوب است... چه‌قدر گفتیم: خواب دیده‌ام خانه‌ای خریده ام بی‌پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار...هی بخند... اما خنده ندارد این‌بار.
نمی‌خواستم این‌ها را بنویسم. اصلاً نمی‌خواستم حرف مرگ بزنم. اما این گورستان انگار شکیبایی را کم داشت. ببخشید.





samira rashidpour
salam . ma koli goorestan darim .. goorestane aroosak haa... be ghole yeki az bacheha ki miad bere shahr vase morde haye ghabrestune delemun bastani bekhare???
19 juillet 2008, 15:56:55


elnaz
مرگ پایان کبوتر نیست .باور مرگ شکیبایی ممکن نیست…او هرگز نمی میرد.
19 juillet 2008, 02:23:39

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Azadegi مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سایت