Monday, March 21, 2005

درست در ساعت سه‌ی نیمه شب

اولین آپ دیت امسال ، دعوت شما به خواندن داستانی در قابیل است : درست در ساعت سه‌ی نیمه شب . خوشحال می شوم نظرتان را بدانم





Echo 7 Items


s,m,banufatemeh (80.78.132.36)
بعضی داستان‌ها سر به‌زیرند...
9 avril 2005, 09:08:59
LikeReplyEditModerate
Alireza (80.201.89.171)
in ham neshanie man.
30 mars 2005, 09:20:03
LikeReplyEditModerate
mehdi marashi (217.219.59.4)
علیرضای عزیزم . سپاس از تو . کاش نشانی کامل تری از خودت بگذاری
29 mars 2005, 12:05:56
LikeReplyEditModerate
Alireza (81.240.177.206)
dar zemn kheyli khoobe ke az rss estefade mikonid.
kamtar webloge irani hast ke az rss estefade mikone. va in jaye tashakor dare az shoma.
weblogetoon ro dar barnameye rss khodam import kardam.
man hamoon alireza ye ghabli hastam.
baz ham movafagh bashid.
29 mars 2005, 07:34:47
LikeReplyEditModerate
Alireza (80.200.142.70)
kootah dastanetan ra khandam.
jaleb va khandani bood.
movafagh bashid.
28 mars 2005, 14:54:48
LikeReplyEditModerate
noosha (213.217.44.57)
خواندم. با تصویر ها که ساختید راه افتادم تا آن سر سال های دور.دنیای غریبی ست.سخت و بی رحم.با این همه خوب است که شما هنوز می نویسید و خوب است که من می توانم بخوانم.از تصویر یک پل روی یک کاغذ بیشتر از همه لذت بردم. می دانید شاید به این خاطر که من هم با این خیالات کاغذی زندگی می کنم.خب آدم ها حق دارند زندگی کنند.مگر نه؟
26 mars 2005, 00:09:24
LikeReplyEditModerate
z8un (84.11.73.130)
دارم داستانتونو می‌خونم..خیلی قشنگه.. خواستم منم تو سال نو اول شم بعد برم آفلاین بقیه‌شو بخونمSmile

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Tuesday, March 15, 2005

کلام آخر امسال

کلام آخر امسال را قطعا در پایان سال باید گفت اما از آنجا که به هیچ چیز اعتباری نیست و معلوم نیست مثلا آخر سال برق باشد یا تلفن وصل باشد یا این کامپیوتر سرحال باشد و ما باشیم و هزار و یک معلوم نبوده ی دیگر ، امروز می نویسم
سال خوبی بود یا نه نمی دانم . نشستن در مسند قاضیان کار ما نیست علی الخصوص که قاضیان، داستان نویس نمی شوند اما آن قدر بلا بر سرم رفت و آن قدربر گردنه های پیدا و ناپیدا گذر کردم که انگار مُهر مستأجری را باید تا سال های دوردست دیگر بر جبین داشته باشم .با این همه بی انصاف نباشم ؛ سال بدی هم نبود : سال یافتن دوستان تازه و بازیافتن دوستان قدیم و آمدن آنها که نبودند و رفتن ، اما باز گشتن آنها، که باید می ماندند و دیگر، بحث ها و قول ها و ... اگر از این فضا به نفع فرهنگ و اندیشه استفاده نکردیم و تنها به تمنای نام آمدیم وچیزی به جز نامی گذران بر برخی زبان ها نشدیم ، تقصیری بر کسی ننویسیم که دریغ بر خود ماست که "حرامت باد"ی بر خود گفتیم و با تیغ سخن ، آنی کردیم که شایسته نبود . بگذریم . قلب را شایسته تر آن که به هفت شمشیر عشق در خون نشیند و خوشا به حال آنان که از این فضای مجازی بستری ساختند برای بودن کلمات
اما بسیار رفتیم و آمدیم در این سال . رنج "تجویدی" کم نبود ، غصه ی "شهناز" هم بر آن افزوده آمد و چه سازها که شنیدیم نا همساز و در مقابل چه نواها شنیدیم همه از جنس عشق و اگر چه نامی بر خلیج فارس نهادند که نامش نبود اما باز هم خلیجمان را فارس خواستیم و این کم نبود . می خواهم بگویم خیلی هم ضرر نکردیم و این ، غیر از آن مثل معروف است که می گوید : قمار باز اگر نگوید به درک ، پس چه بگوید! قماری کردیم و خیلی چیزها باختیم اما هنوز هم هوس قماری دیگر در سر داریم که به پیشواز سال نوی خورشیدی می رویم و در این قمار ، هیچ نداریم جز همین کلمات . باشد تا اگر هم نمی بریم ، بدنامی به جان نخریم
و دیگر این که اگر چه کتاب زیاد دیدیم ، اما کتاب خوب هم کم ندیدیم : پاگرد و قدم به خیر.. و مکث آخر ، با داستان زیبای "آن روز صبح زود" و چند تایی دیگرکه حافظه یاری نمی دهد ، و به مدد خوابگرد و قابیل و دوات و بقیه ی سایت ها و وبلاگ ها داستان های خوبی هم خواندیم و این ها همه خورشیدِ پیش روی ماست تا در این زمستان ، با امید ، دعای تحویل سال بخوانیم
دعای هفته"ی گلشیری رااز ماهنامه ی شماره ی دوازده کارنامه دوباره می خوانم : "خدایا!شاعران را از ما نگیر !" و به یاد می آورم امسال ، سال رفتن شاعرانی بود که تا سال ها به یادشان خواهیم آورد : حسین پناهی ، نازنین نظام شهیدی که میتر ا الیاتی ، داستان رفتنش را چه خوش نوشت و... و باز هم به قول گلشیری : " بد کردیم خداوندا ! شاعران را به قامت خود می خواستیم " و بد کردیم اگر همه را به قامت خود می خواستیم
باز هم سال کهنه ای می رود تا روزهای دیگری از پس زمان به درآیند و ما هستیم درست تا زمانی که هستیم .درست است که جای خیلی ها در این بهار خالی ست و فرصت کوتاه است و جانکاه ، اما یگانه است و هیچ کم ندارد . یگانگی این روزها را ما باید بگوییم و از این جانکاهی ما باید بکاهیم . باقی بقای شما و سال نو ، سال فیروزی و بهروزی باشد برایتان




majid shafeiy (217.218.236.8)
سلام
سال جدید را به شما تبریک میگویم
20 mars 2005, 18:25:16
LikeReplyEditModerate
noosha (213.217.44.26)
سلام
سال نو مبارک
سالی همراه با سلامتی. نشاط. موفقیت و امیدواری برایت آرزو دارم. گونه ی دختر و پسر گل ات را هم ببوس
16 mars 2005, 18:28:33
LikeReplyEditModerate
mehdi marashi (82.115.25.7)
تا درست شدن این کامنت دونی لطف کنید و نامتان را به انگلیسی بنویسید.سپاسگزارم
16 mars 2005, 06:52:27
LikeReplyEditModerate

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Wednesday, March 02, 2005

راستی! دختر همسایه تون شوهر کرد؟

خوابگرد در آخرین پست خودش مطلبی نوشته در باب کامنت گذاری . جالب است . چرا کامنت نمی گذاریم؟چرا؟
اگر یکی از کارکردهای مهم وبلاگ را ارتباط بی واسطه با مخاطب بدانیم ،این کامنت ها می تواند اصلی ترین راه ارتباط باشد ومی تواند در کمترین زمان بیشترین تأثیر را بر روی نویسنده ی وبلاگ بگذارد اما چرا طفره می رویم ؟ شما لطف کنید کامنت های وبلاگ ها و سایت های تخصصی ادبیات را ببینید که حتما می بینید.چند نظر راجع به خود مطلب پیدا می کنید؟
حق می دهم . خودم هم دچار همین خصلت مزخرف رودربایستی هستم . همین دو روز پیش ، ببخشید ، به ساعت نگاه نکرده بودم ، بنابراین می شود : همین سه روز پیش، سه مجموعه داستان از سه نام آشنا ، دست کم در این دنیای مجازی را تا ته خواندم .اما کاش نمی خواندم . در این سه مجموعه فقط یک داستان خوب دیدم و یکی هم کاش قلم را ببوسد و بگذارد کنار . اما چرا هیچ نمی نویسم ؟ شابد از مقابله ی به مثل می ترسم . و این خصلت همه ی ماست . اگر انتقاد دیدیم باید کمین بگذاریم تا حریف ، کی از پشت گردنه پیدایش شود و ما کی با تیغ آخته بر او حمله بریم و پدر_ پدرسوخته اش را درآوریم . نمی توانیم به گاه انتقاد ، بی کینه و بی غرض و مرض ببینیم . باید ابتدا به نام نویسنده نگاه کنیم و بعد مثل سیاسیون ، خط کش بگذاریم و ببینیم این همانی نباشد که فلان جا فلان نظر را در مورد ما داده و بعد با احتیاط و با نظری به آینده ، نظر بدهیم و لبخند یا یک ژست متفکرانه هم از یاد نبریم . نه . تقصیر ما نیست . می خواهیم سری را که درد نمی کند ، دستمال نبندیم . می دانم با نوشتن همین ها هم خیلی ها می شوند دشمن بالقوه تا روزی راز این چند مجموعه از پرده به درافتد و ما هم از آن تیغ ها ، یکی نوش جان کنیم
به هر حال انگار همین بهتر است که برویم در ویلاگ رفیقمان قربان صدقه اش برویم و بپرسیم : راستی!دختر همسایه تون شوهر کرد؟






mehdi marashi (82.115.25.7)
مسعود عزیز از لطفت ممنونم .کاش به انگلیسی نامت را می نوشتی تا می توانستم نامت را کامل بخوانم .به هر حال این هم از اشکالات اینجاست که امیدوارم به زودی حل شود.از شما هم علی عزیزس&#
15 mars 2005, 16:10:38
LikeReplyEditModerate
aliradboy (67.161.93.87)
و شکوه و شکایت . با مزه تر این است که بعضی ها می نویسند ( من به شما لینک دادم اگر شما هم همین کار را بکنید ممنون می شوم )
15 mars 2005, 03:02:58
LikeReplyEditModerate
علی رادبوی (67.161.93.87)
با سلام
در ادامهُ صحبت شما با ید اضافه کنم بعضی از دوستان لطف می کنند کامنت هم می نویسند ولی متاسفانه کامنت ها هیچ ارتباطی به مطلب یا داستان منتشر شده ندارند.اغلب چاق سلامت
15 mars 2005, 02:59:31
LikeReplyEditModerate
مسعو&# (80.191.154.98)
سلام داستانت را توی خوابگرد خوندم خیلی خوشم امد موفق باشی عیدت مبارک
14 mars 2005, 12:02:16
LikeReplyEditModerate
mitra (213.217.53.66)
عنيمت مي شمرم و سال نو را به شما نازنين تبريك مي گويم.
بر قرار باشيد.
13 mars 2005, 17:17:52
LikeReplyEditModerate
mitra (213.217.53.66)
بادرود فراون به آقاي مرعشي
نمي دانم چطور از لطف و عنايت شما تشكر كنم كه اينهمه به وبلاگ من توجه داريد . همه ي ما كه دغدغه ادبيات داريم ‘ از يك جنس و از يك رنگيم . فرصت را همين جا غني&
13 mars 2005, 17:16:23
LikeReplyEditModerate
مهدی & (82.115.25.7)
گفتم که احسان جان . متاسفانه من بدتر از بقیه محافظه کارترم . مسخره است . نه؟
5 mars 2005, 12:28:00
LikeReplyEditModerate
ف ل ش (62.220.96.232)
مهدی جان بد نبود که می گفتی چه داستان هایی خوب بود و چه داستان هایی بد. به هر حال باید از یک جا شروع کرد. این طور نیست؟
5 mars 2005, 06:35:51
LikeReplyEditModerate
نوشا (217.172.105.2)
وبلاگ نویسی...پایان مخاطب
3 mars 2005, 20:05:36
LikeReplyEditModerate
mahzadeh (62.60.225.2)
ولله دروغ چرا آقا مهدی من یکی از کامنت گذاشتن خیری ندیدم.لینک ما که یکی دوجا بیشتر نیس .کامنت گذاشتن باعث شدبعضی ها لینک مارو هم برداند!!چرا؟ خودم هم هنوزنهفمیدم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Azadegi مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سایت